نگاه داشتن حادثه درمانی اتوبوس کامیون

نگاه داشتن: حادثه درمانی اتوبوس کامیون عملیات امداد و نجات امداد و نجات هلال احمر تصادف

خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را عوض کردن داد

به گزارش گروه تحریریه سایت، خانجانی در خصوص زندگی خود گفت: متولد 63 در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین هستم دو برادر و چهار خواهرم دارم، پدرم کشاورز بود و به

تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را عوض کردن داد

تلخ ترین حرفی که مسیر زندگی مهمان ماه عسل را عوض کردن داد

عبارات مهم : زندگی

پانزدهمین برنامه ماه عسل روایتگر زندگی ابوالفضل خانجانی بود.

به گزارش گروه تحریریه سایت، خانجانی در خصوص زندگی خود گفت: متولد 63 در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین هستم دو برادر و چهار خواهرم دارم، پدرم کشاورز بود و به خاطر پرسشها زندگی و اوضاع مالی خود من هم در زمین های کشاورزی کار می کردم. حتی در یک زمانی خانواده من متصدی حمام بودیم و به ازای رفتن حمام مقداری گندم به ما می دادند. البته بعضی ها که گندم نداشتند مواد مخدر به پدرم می دادند و او را معتاد کردند و این امر شرایط زندگی ما را سخت کرد.

تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را عوض کردن داد

وی ادامه داد: به علت داشتن سه خواهر، ازدواج آنها خود خواسته نبود ولی جهت اینکه تعداد اعضای خانواده ما کمتر شود خیلی سریع ازدواج کردند. یکی از آنها قلم خوبی داشت و داستان می نوشت. در مورد جهیزیه خواهر بزرگ من باید بگویم چون زیاد جهیزیه پلاستیک بود تا مدتی باعث سرکوفت خانواده ما بود. از طرفی کار کردن ما هم نتیجه نداشت. آیا که دستمزد خیلی کمی دریافت می کردیم حتی بعضی ها دستمزدی نمی دادند.

در ادامه خانجانی عنوان کرد: در آن دوران جهت رفتن به مدرسه مسئله زیادی داشتم. یکی از همسایه های ما تقریبا همه امکانات اولیه را جهت فرزندان خود فراهم می کرد که این مسئله جهت ما آرزو بود. در آن روزها آرزوهای کوچکی داشتم با خدا دعوا می کردم که آیا در این خانواده روستایی به دنیا آمدم. شاید اگر پایتخت کشور عزیزمان ایران بودم همسایه ای کمک می کرد. خیلی پرسش داشتم که آیا شرایط زندگی ما این طور است.

به گزارش گروه تحریریه سایت، خانجانی در خصوص زندگی خود گفت: متولد 63 در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین هستم دو برادر و چهار خواهرم دارم، پدرم کشاورز بود و به

در بخش بعدی برنامه ماه عسل همسر ابوالفضل خانجانی حضور پیدا کرد و در خصوص ازدواج خود گفت: زمانی که ازدواج کردیم از کودکی او اطلاعی نداشتم ولی بعد از مدتی که برایم تعریف کرد او را باور کردم ولی از آنجا که لباس و کیف مدرسه به تعداد فرزند ها در خانواده آنها وجود نداشت ابوالفضل هر لحظه صبر می کرد تا برادرش از مدرسه بازگردد و او از کیف و وسایل برادرش استفاده کند واقعا باور نکردنی است آیا که ما تقریبا هم دوران هستیم ولی ما چنین مشکلاتی را نداشتیم.

قهرمان مهم زندگی این هفت فرزند برادری بود که جهت درس خواندن بقیه از آنها جدا شد و به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمد و هنوز هم ازدواج نکرده است و به گفته ابوالفضل خانجانی برادر بزرگ او خود را قربانی دیگر فرزندان خانواده کرد.

خانجانی ادامه داد: به خاطر اینکه یک نفر را داشته باشم که به من روحیه بدهد با همسرم ازدواج کردم. من نیمه گمشده خودم را در سن 20 سالگی پیدا کردم.در دوران دانش آموزی او را دیده بودم ولی این آشنایی تمام شد و در رفت و آمدی که به منزل خاله ارزش در خمین می آمدند دوباره پیگیر شدم و آدرس منزل آنها در پایتخت کشور عزیزمان ایران را گرفتم.

تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را عوض کردن داد

وی افزود: تصور می کردم که هنگامی که به خواستگار بروم جواب رد می شنوم به همین خاطر با عمویم به خواستگاری رفتم، ولی برخوردی بسیار عجیب از پدر همسرم دیدم. پدر همسرم از مشکل زندگی من خبر داشت و با اینکه همه در خواستگاری مخالف بودند مرا به عنوان داماد قبول کرد.

همسر ابوالفضل ادامه داد: دختران معیارهایی جهت ازدواج دارند جهت من مهم این بود که ابوالفضل مرا خیلی دوست داشت.

به گزارش گروه تحریریه سایت، خانجانی در خصوص زندگی خود گفت: متولد 63 در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین هستم دو برادر و چهار خواهرم دارم، پدرم کشاورز بود و به

وی ادامه داد: بعد از ازدواج نخستین شغل من فروش دو کیسه سیب زمینی و پیاز بود و به مرور مغازه ای را اجازه کردم و میوه فروش شدم.

مهمان برنامه ماه عسل اظهار داشت: ما در خمین زندگی می کردیم تا اینکه پیشنهاد نگهبانی کارخانه ای به من شد با توجه به اینکه منزل ما در خمین اجاره ای بود تصمیم گرفتم همسرم و دخترم را که تازه به دنیا آمده بود را به اتاق نگهبانی بیاورم. زمستان مشکل را سپری کردیم ولی در یک شب که هوا بسیار سرد بود فرزندم دچار ضعف شد و به خاطر اینکه من نگهبان بودم همسرم با یکی از دوستان دخترم را به دکتر بردند.

تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را عوض کردن داد

ابوالفضل خانجانی در ادامه خاطره ای تلخ تعریف کرد: در کودکی پدرم جهت امرار معاش خانواده به پایتخت کشور عزیزمان ایران می آمد ولی کرایه را نداشت من نزد طلا فروشی که او را می شناختم، رفتم و از او خواهش کردم به من پول قرض بدهد که من پول را به پدرم دادم و عید آن سال که پدرم به شهر خودمان آمد گفتم پول فلانی را می خواهم بدهم. او گفت من پول دادم. ولی دو ماه بعد با یک دوچرخه ای که با بدبختی خریده بودیم در خیابان همان طلافروش با ماشین از کنار من عبور می کرد که بعد از احوالپرسی گفت فرزند گدایی جهت تو خیلی زوده!

علیخانی گفت: خیلی بهت برخورد؟

ابوالفضل ادامه داد: کاش بهم برمی خورد له شدم ولی هیچ وقت از یادم نرفت و موثرترین جمله در زندگی من بود. البته گذشته من سخت بود و دیگر برنمی گردد ولی آن گذشته هر روز جهت فرزند های دیگر تکرار می شود.

در بخش دیگر برنامه علیخانی اطراف فصل متفاوت زندگی ابوالفضل خانجانی گفتگو را ادامه داد و گفت: به من بگو چگونه اوضاع زندگی ات عوض کردن کرد اینکه اختلاس در کار بود رانتی بود یا اینکه گنجی پیدا کردی (خنده)

خانجانی ادامه داد: اگر خودم هم جای شما بودم می گفتم گنجی پیدا کرده هست. از آنجایی که همسرم شرط گذاشته بود که ادامه تحصیل بدهم همزمان در آن کارخانه که کار می کردم مدرسه شبانه دیپلم رشته انسانی گرفتم و در کنکور رشته مدیریت صنعتی قبول شدم و بعد از اثبات خودم همزمان با نگهبانی کار فنی و مسئولیت انبار را به من دادند و این اعتماد صاحب کار باعث شد تجربه های خوبی را به دست آوردم.بعد از مدتی جهت نخستین بار لب تاپ و گوشی گرفتم و تحقیقات دوستانم را انجام می دادم و به جای پول کتاب می گرفتم.

وی افزود: به پیشنهاد یکی از اقوام به عنوان مشاوره در کارگاه آنها کار کردم و 300 تومان حقوق گرفتم در صورتی که حقوق ثابت من 500 تومان بود. به مرور وقت همکاری من با کارگاه چاپ زیاد شد.در حوزه چاپ پرچم، فعالیت خودم را ادامه دادم و در این حوزه ایده های بسیاری است که شاید هیچ کس سراغ آن نرفته هست. ولی زشت ترین حرکت این است که نماد کشورمان را چین تولید کنند. مرداد ماه سال 90 به همراه دو نفر از دوستانم شرکت را با 10 میلیون تومان تأسیس و با توجه به تعداد بالای بیکاری در شهر خمین کارخانه را آنجا شروع کردیم و در این مجموعه 500 نفر به طور مستقیم و غیرمستقیم کار می کنند. ما با این مجموعه کارآفرین برتر هم شدیم.

در بخش نهایی پدر و مادر ابوالفضل خانجانی حضور پیدا کردند و نسبت به موفقیت او خوشحال بودند.

واژه های کلیدی: زندگی | ازدواج | خانواده | اخبار فرهنگی و هنری


دانلود


دانلود فایل ها

نویسنده : getblogs

کتاب زبان اصلی J.R.R

دانلود کتاب لاتین

خرید کتاب لاتین

خرید مانگا

خرید کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از آمازون

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

کتاب روانشناسی به انگلیسی

کتاب زبان اصلی

کتاب خارجی

رفتن به نوار ابزار